مرغ سحر

این دنیا چیزی برایم نداشت،که وقتی در آن نباشم ،دلتنگ آن شوم، "همه دلبستگی هایم ابدی بودند".

مرغ سحر

این دنیا چیزی برایم نداشت،که وقتی در آن نباشم ،دلتنگ آن شوم، "همه دلبستگی هایم ابدی بودند".

قصه

قصه تو ، در دنیایم طوری روایت می شد


           گویا از اول هم این قصه را پایانی نبود.

خالی

هرچه بیشتر با زندگی، بازی کردم


         به خالی بودن دست هایش پی بردم .

دنیایم

دنیایم ساده ، سبک ، بی دغدغه


       به راحتی جدا شدن روح از تنم.

زندگی

تنیدن در تار و پود این زندگی چیزی جز اندوه برایم نبود .

تو

 تو ، تنها درخت سبز


         در باغ خزان زده دلم .