روایتش در دنیایم
یک شاعرانه خشونت بار.
می خواست همه درد هایش
را با قرص خوب کند ،
حتی درد
حماقتش را.
کاش هرگز
عطرت در فضای دلم
نمی پچید.
کبوتر های دلم را ، پَردادم
به سمت
آشیانه نگاهت .
وقتی خواستنت ، در دلم ریشه زد
و نداشتنت ، غنچه زد و گل داد .