رابطه مصلحت با قدرت و حق
دانش آموزی که میخواهد دانش بیاموزد، میداند که روش دانشمند شدن، آموختن دانش است. هرگاه درس بخواند، میان او و اولیاء مدرسه، یک رابطه بیشتر بوجود نمیآید و آن رابطهایست که دانش برقرار میکند. در این رابطه، مصلحت محل پیدا نمیکند، حتی به فکر دانش آموز و معلم و مدیر مدرسه نیز در نمیآید.
اما اگر نخواهد درس بخواند و بخواهد مدرک بگیرد، نیازمند مصلحت میشود تا نا حق را جانشین حق کند. از این رو، نخست برای این پرسش پاسخ میجوید: چه کس یا کسانی میتوانند به دانش آموز درس نخوانی که او است، مدرک قبولی در امتحان را بدهند؟ معلم و مدیر مدرسه، و یا هر دو با موافقت با یکدیگر؟ پرسش دوم این میشود: چگونه این کس یا کسان را با دادن نمره قبولی موافق باید کرد؟ پاسخی که به این پرسش میدهد، هیچ چیز، جز مصلحتی که میسنجد نمیشود. اما او تنها نیست که مصلحت میسنجد. کس یا کسانی که میباید نمره قبولی به او بدهند، سه رشته مصلحت میباید بسنجند: مصلحت اول، موافقتی توجیه پذیر با دادن نمره قبولی به شاگرد درس نخوان. مصلحت دوم، دلیل تراشیدن برای این موافقت میان خود (معلم و مدیر و...) و مصلحت سوم، تنظیم رابطه با مافوقهای خود. این سه رشته مصلحتها، برای نشاندن ناحق به جای حق و در واقع، تنظیم رابطه با قدرت است. زیرا رابطهای که دانش آموز درس نخوان، با اولیاء مدرسه و اولیاء خود و... برقرار می کند، رابطه قدرت است.