مرغ سحر

این دنیا چیزی برایم نداشت،که وقتی در آن نباشم ،دلتنگ آن شوم، "همه دلبستگی هایم ابدی بودند".

مرغ سحر

این دنیا چیزی برایم نداشت،که وقتی در آن نباشم ،دلتنگ آن شوم، "همه دلبستگی هایم ابدی بودند".

چشمت ...

 چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی 

                                        جانا روا نباشد خون ریز را حمایت

انسان های .....

ما گاه بلند ترین صدا ها را نمی شنویم ......  

گاه صدای تیک تیک ساعت برایمان بلند ترین صداهاست ......

جهان

جهان
گنجشکی ست
که
بدون مقاومت
به مسلخ ش می کشند
با لباسی
از حروف شاداب و ساده لوحانه
به تن
آن کس که اسیرش گیرد
خرامیدن ش را
به بند سیاهی کشیده است
اما آن لحظه نیز فرا می رسد
که کسالت
رنگ هایش را
باز شمارد.


گم شده

در میدان مغناطیسی این دنیای بی خودی ، شمال و جنوب زندگی ام را گم کردم.



بیدار

تلاش میکنم و دست برنمی دارم

                   اگرچه خسته و دل مرده گشته پندارم


مرا چه حد، اگرازمردگان خبرنرسد

                   که من سپیده صبح همیشه بیدارم