مرغ سحر

این دنیا چیزی برایم نداشت،که وقتی در آن نباشم ،دلتنگ آن شوم، "همه دلبستگی هایم ابدی بودند".

مرغ سحر

این دنیا چیزی برایم نداشت،که وقتی در آن نباشم ،دلتنگ آن شوم، "همه دلبستگی هایم ابدی بودند".

شب ها

شب ها که دریا، می کوفت سر را
بر سنگ ساحل، چون سوگواران؛

شب ها که می خواند، آن مرغ دلتنگ،
تنهاتر از ماه، بر شاخساران؛

شب ها که می ریخت، خون شقایق،
از خنجر ماه، بر سبزه زاران؛

شب ها که می سوخت، چون اخگر سرخ
در پای آتش، دل های یاران؛

شب ها که بودیم، در غربت دشت
بوی سحر را، چشم انتظاران؛

شب ها که غمناک، با آتش دل،
ره می سپردیم، در زیر باران؛
غمگین تر از ما، هرگز نمی دید
چشم ستاره، در روزگاران !

ای صبح روشن ! چشم و دل من
روی خوشت را آئینه داران !
بازآ که پر کرد، چون خنده تو
آفاق شب را، بانگ سواران !

نظرات 2 + ارسال نظر
سه روک ئه دیب پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:58 ب.ظ http://shureshy.blogfa.com

نیلوفر پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 ب.ظ http://www.blueboat.blogsky.com

چرادیگه نیستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد